مهدی و محمدحسینم

پنج شنبه شب وقتی بابایی اومد خونه،به بچه ها گفت فردا داخل پارک،نزدیک خونمون(نیلوفر) جشن بادبادکاست. صبح جمعه زودتر بیدار شدیم و چهار تایی با کمک هم یه بادبادک یا به قول مشهدیها کاغذ باد درست کردیم     پنج شنبه شب وقتی بابایی اومد خونه،به بچه ها گفت فردا داخل پارک،نزدیک خونمون(نیلوفر) جشن بادبادکاست. صبح جمعه زودتر بیدار شدیم و چهار تایی با کمک هم یه بادبادک یا به قول مشهدیها کاغذ باد درست کردیم و راهی شدیم سمت پارک. خیلی شلوغ بود،هر گوشه ی پارک کلی بچه و مامان و باباو یه مسابقه، یا یه بازی فکری بود،بازیها از رده سنی 3 سال شروع میشد تااااااااااااا70 سال. بابایی برا دارت ثبت نام کرد،مهدی برا مسابقه بادبادک و مح...

  از دیروز بابایی رفته شهرستان، بچه ها خیلی اذیتم میکنن محمد حسین مدام بهانه میگیره دست به  هر چی میزنم داد میزنه نهههههههههه.   از دیروز بابایی رفته شهرستان، بچه ها خیلی اذیتم میکنن محمد حسین مدام بهانه میگیره دست به  هر چی میزنم داد میزنه نهههههههههه.       مهدی هم اصلا به درس ومشقش نمیرسه دیشب دیکته شبشو ننوشت بدون شام خوابید و امروز معلمش برام یادداشت گذاشته،نمیدونه من خودم و خفه کردم ولیییییییییییییییی .حالا امشب قراره براش ماکارونی درست کنم تا بچه ام شاد شه اخه ماکارونی رو اندازه من وباباش دوست داره . دیگه بدتر اینکه خودمم ناخوشم حوصله هیچ کاری رو ندارم، خدایا ...

      چهار روز دیگه تولد محمد حسینمه ، یعنی دقیقا 22 بهمن بدنیا اومد خیلی دوست داره براش جشن تولد بگیرم هرکی ازش میپرسه کادو تولد چی دوس داری میگه دوفنگ.                      الهی قربونش بشم تو خونه هرچی  گم میشه باید بریم سراغ کمد این آقا.وسایل و تو روزنامه میپیچه میگه این کادو برا تولدمه،حالا هر چی باشه از کنترل گرفته تا جوراب باباش.               ...

وقتی محمد حسینم متولد شد الهی به قربونش ، مادرش ... الهی جیگرتو بِگردُم.این عکس و تو هفت روزگیش گرفتم .برای اولین بار بود که حموم بردیمش ، خیلی خسته شد، پنج ،شش ساعتی خوابید. ...

    این عکس شش ماهگی مهدی جونمه خیییییییییلی تپل ومامانی بود، برا عروسی عمو جونش که تهران رفتیم گرفتن. ...

خیلی اتفاقی رفتیم کوهستان پارک خورشید مشهد ، یک پارک بسیار زیبا و تازه تاسیس که انتهای هاشمیه واقع شده است . و اتفاقی تر اینکه کنار پارک به خاطر هفته ی دفاع مقدس ، یک نمایشگاه زده بودند که برای مهدی و محمد حسینم که خیلی به وسایل جنگی علاقه دارند ، جذاب بود بنابراین من و باباش این عکس را گرفتیم جاتون خالللللی ، خییییلی جالب بود ...